با غم تنهـــــــایی...
خلوتی با اینهمه احساس برپا کرده ام آخرش یک شب گلوی بغض را خواهم گرفت من که هر شب گریه هایم را تماشا کرده ام گفته بودم بی تو میمیرم خدایی راست بود چند وقتی هست هی امروز و فردا کرده ام شعر بی چشمان تو در ذهن من خشکیده است این غزل را توی شالیزار پیدا کرده ام من حواسم نیست از روزی که رفتی چند بار زخمهای دوستی ها را مداوا کرده ام ادعای بی خیالی پیش این عاشق نکن من خودم یک عمر از این ادعاها کرده ام قول دادم این اواخر پاک باشم از دروغ "دوستت دارم " ولی هر بار حاشا کرده امبا غم تنهایی ام عمری مدارا کرده ام

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۰ ساعت 14:40 توسط تبسم
|
سلام